آسان انتخاب کنید

مادر و پسر در یک دانشکده تحصیل می‌کنند

در شهر اسکیشهر، آسیه وارول (51 ساله) که پس از 30 سال به آرزوی دانشگاه رفتن خود رسید، هم‌اکنون در دانشکده ارتباطات دانشگاه آنادولو، در رشته رسانه‌های جدید و ارتباطات تحصیل می‌کند، در حالی که پسرش انس وارول (24 ساله) در همان دانشکده، در رشته روزنامه‌نگاری مشغول به تحصیل است. وارول که از هم‌کلاسی بودن با پسرش در مقطع سوم لذت می‌برد، می‌گوید: «راه رفتن در یک راهرو، بالا رفتن از پله‌های مشترک، ایستادن در صف غذاخوری و نشستن پشت یک میز با هم، بسیار لذت‌بخش است. زیباترین چیز این است که پسرم از من خجالت نمی‌کشد و به من افتخار می‌کند. این برای من بزرگ‌ترین پاداش است، چرا که او از همان ابتدا بزرگ‌ترین حامی من بود.»

پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در اسکیشهر، آسیه وارول در سال 1995 در کنکور شرکت کرد تا به آرزوی دیرینه خود — تحصیل در دانشگاه آنادولو — برسد. او در رشته مدیریت دفتر در دانشگاه سلجوق قونیه پذیرفته شد و پس از فارغ‌التحصیلی در سال 1997، با سعید وارول ازدواج کرد. این مادر دو فرزند، در سال 2025 با قبولی در آزمون مؤسسات آموزش عالی (YKS) وارد رشته رسانه‌های جدید و ارتباطات دانشکده ارتباطات دانشگاه آنادولو شد و هم‌کلاسی پسرش انس — که در همان دانشکده روزنامه‌نگاری می‌خواند — گردید.

«انرژی جوانان را بسیار دوست دارم»

آسیه وارول می‌گوید: «عاشق مطالعه هستم. بچه‌هایم هم از من حمایت کردند و گفتند “مامان، تو می‌توانی!” من هم گفتم “بگذار امتحان کنم” و در کنکور شرکت کردم. بودن با جوانان بسیار زیباست؛ در واقع، یکی از دلایلی که تصمیم به تحصیل گرفتم، علاقه‌ام به جوانان بود. انرژی آن‌ها را خیلی دوست دارم و این حس، مرا جوان‌تر می‌کند. دانشگاه آنادولو همیشه آرزوی من بود. وقتی در جوانی در کنکور شرکت کردم، اینجا قبول نشدم، اما همیشه دلم می‌خواست اینجا باشم. مادر و پسری که با هم درس می‌خوانند، حس کاملاً متفاوتی است. توصیف این احساس واقعاً سخت است. اما زیباترین بخش ماجرا این است که پسرم از من خجالت نمی‌کشد و به من افتخار می‌کند. این برای من بزرگ‌ترین جایزه است. او بود که گفت “مامان، بیا با هم درس بخوانیم، لطفاً این کار را بکنیم!” و حالا داریم از نتیجه‌اش لذت می‌بریم. بعضی‌ها تعجب می‌کنند، اما تا به حال هیچ واکنش منفی‌ای ندیده‌ام. وقتی قبول شدم، بزرگ‌ترین نگرانی‌ام این بود که “جوانان چطور به من نگاه می‌کنند؟ آیا برخورد منفی خواهند داشت؟” اما خوشبختانه اصلاً چنین تجربه‌ای نداشتم.»

«زندگی‌ام بسیار یکنواخت شده بود»

وارول که روزهایش بین کارهای روزمره و تحصیل بسیار شلوغ است، می‌گوید حمایت خانواده به او نیرو می‌دهد. او توضیح می‌دهد: «این روند هر روز ادامه دارد. همسرم در دوران مطالعه و آماده‌سازی برای امتحانات، فداکاری زیادی می‌کند، چون ما همیشه عادت داشتیم کارها را با هم انجام دهیم. حالا وقتی می‌گویم “من درس دارم”، او می‌پذیرد و شکایتی ندارد، چون خودش هم از من حمایت کرده است. قبل از دانشگاه، زندگی‌ام بسیار یکنواخت بود. احساس می‌کردم دارم عقب می‌مانم. اما پس از قبولی، به خودم افتخار کردم و گفتم “پس هنوز چیزهایی بلدم! هنوز ذهنم فعال است.” ما چیزهای جدید و جالبی یاد می‌گیریم؛ تفاوت زیادی بین دوران تحصیل ما و امروز وجود دارد. اینجا از نظر فناوری و دانش، خودمان را به‌روز می‌کنیم. دانشگاه آنادولو به روی همه — زن و مرد، شاغل یا غیرشاغل — باز است. حتی برای کسانی که می‌گویند “دیر شده” و بالای 60 سال دارند، امکان تحصیل فراهم است. از این بابت، بسیار سپاسگزاریم.»

«هم خوشحالم هم مغرور»

انس وارول نیز می‌گوید: «تحصیل با مادرم بسیار زیباست. او نزدیک‌ترین دوست من است؛ هیچ رازی بین ما نیست. من او را هم به عنوان مادر و هم به عنوان دوست می‌بینم. بودن با او در دانشگاه برای من فوق‌العاده است و مرا خوشحال می‌کند. تا به حال هیچ واکنش منفی‌ای ندیده‌ام؛ مردم بیشتر شگفت‌زده می‌شوند و می‌گویند “چه جالب! ما هم دوست داریم چنین تجربه‌ای داشته باشیم.” این حرف‌ها مرا خوشحال‌تر می‌کند. توصیف این حس سخت است؛ باید آن را تجربه کرد. وقتی با مادرم هستم، هم خوشحالم هم به او افتخار می‌کنم، چون او ثابت کرده هنوز می‌تواند موفق شود. با هم به غذاخوری می‌رویم، چای می‌نوشیم، در راهروهای دانشکده همدیگر را می‌بینیم. گاهی اگر به دانشگاه نیایم، سرزنشم می‌کند! تقریباً نمی‌توانم از درس فرار کنم، چون او مرا تحت نظر دارد. اما به هر حال، ما بسیار خوشحالیم.»

به این مطب امتیاز بدهید

پیوست به گفتگو

مقایسه ملک ها

مقایسه