در شهر دوزجه، موتوریوانی به نام انور اسکی (31 ساله) با گفتن این جمله که “تصادف کردهام”، نامزد خود الیف جیلان را فراخواند و به او پیشنهاد ازدواج داد. جیلان که همزمان احساس نگرانی و خوشحالی را تجربه میکرد، با گفتن “بله” پاسخ او را داد.
انور اسکی که در این شهر به عنوان موتوریوان کار میکند، به همراه دوستانش برنامهریزی کرد تا به روشی متفاوت به نامزدش الیف جیلان پیشنهاد ازدواج بدهد. او در حالی که جیلان در جشن تولد یکی از دوستانش بود، با او تماس گرفت و ادعا کرد که تصادف کرده است. جیلان پس از شنیدن خبر تصادف، به همراه دوستانش به محل مورد نظر رفت. وقتی او دوستپسرش را روی زمین بیحرکت دید، دچار وحشت شدیدی شد. در همین حال، جیلان به کسانی که با تلفن همراهشان آن لحظات را ضبط میکردند، اعتراض کرد و گفت: “به جای فیلم گرفتن آمبولانس خبر کنید.” پس از اینکه دوستانش مشعلها را روشن کردند، انور اسکی از روی زمین بلند شد، روی زانوهایش نشست و با حلقهای در دست به نامزدش الیف جیلان پیشنهاد ازدواج داد. جیلان که همزمان احساس نگرانی و خوشحالی میکرد، از این اتفاق شگفتزده شد. او با گفتن “بله” پیشنهاد عشقش را پذیرفت.

